به بهانه دیدار بارسلونا – اینتر میلان یادی کنیم از بازی جنجالی این دو تیم و حواشی آن در نیمه نهایی لیگ قهرمانان اروپا ۱۰-۲۰۰۹، با مجله بت فوروارد همراه باشید!
«شبی که نیوکمپ غرق در سکوت شد؛ نبرد مورینیو و گواردیولا، جدالی میان فلسفه و غرور»
در بهار ۲۰۱۰، جهان فوتبال شاهد یکی از تماشاییترین، پرحاشیهترین و احساسیترین نبردهای تاریخ لیگ قهرمانان اروپا بود؛ رویارویی دو قدرت متضاد، دو تفکر در دو سوی میدان، دو رهبر کاریزماتیک که هر یک با سلاحی متفاوت قدم به میدان جنگ گذاشته بودند. از یکسو بارسلونای پپ گواردیولا؛ تیمی که با موسیقی پاسهای متعدد جهان فوتبال را مسحور خود کرده بود، و از سوی دیگر اینترمیلان ژوزه مورینیو؛ تیمی مستحکم، صبور و بیرحم که آمده بود رویاها را بر هم بزند.
بازی رفت: آغاز تلاطم
در ورزشگاه جوزپه مهآتزا، شهر میلان، بارسلونا در مقابل ارتشی ایستاد که نه بهدنبال زیبایی، که تشنهی پیروزی بود. اگرچه بارسا زودتر با گل پدرو پیش افتاد و خیال برد را در دل هواداران کاتالان شعلهور کرد، اما اینتر خیلی زود پاسخ داد. گلهای وسلی اشنایدر، مایکون و دیهگو میلیتو تابلوی نتیجه را ۳–۱ کرد؛ نتیجهای که مانند سیلی بر صورت فلسفه مالکانه گواردیولا نواخته شد. مورینیو اما لبخند میزد؛ چون نقشهاش درست عمل کرده بود.
بازی برگشت: نیوکمپ در سکوت
شب برگشت بازی بارسلونا – اینتر میلان نیوکمپ، همچون تماشاخانهای پرشکوه، آماده انتقام بود. نزدیک به ۱۰۰ هزار نفر نفس در سینه حبس کرده بودند. آن شب، آسمان بارسلون خاکستری بود، و زمین بازی هم خاکستریتر. تنها بعد از ۲۸ دقیقه، تیاگو موتا بهدلیل برخوردی جنجالی با بوسکتس کارت قرمز گرفت؛ حرکتی که تا امروز در حافظهی فوتبال با نمایشی اغراقآمیز از بوسکتس همراه است. مورینیو خشمگین بود، اما عقبنشینی نکرد.
در آن شب پر از اضطراب، اینتر با ۱۰ نفر به جنگ ارتشی از فوق ستارهها رفت. گواردیولا با ژاوی، مسی،زلاتان،آلوز و دیگر ستارگان حمله را فریاد میزد، اما دیواری از فولاد در برابرش شکل گرفته بود. زمانیکه جرارد پیکه گل زد، دیگر زمان زیادی باقی نمانده بود. وقتی سوت پایان به صدا درآمد، مورینیو در کنار زمین منفجر شد؛ نه از خشم، که از وجد. دوید، مشتهایش را فشرد و شادیاش را به آسمان نیوکمپ پرتاب کرد، در میان هوادارانی که با ناباوری به اشکهای افتخار او نگاه میکردند.
مورینیو: فاتحی مغرور در میدان دشمن
آن شادی معروف، در دل دشمن، تمثیلی بود از مردی که فلسفه را شکست داده بود. کسی که آمده بود نظم را بر هم بزند، و نشان دهد که برای پیروزی همیشه نیازی به مالکیت توپ نیست؛ گاهی مالکیت احساس، مالکیت فضا، و مالکیت لحظههاست که سرنوشت را میسازد.
مورینیو آن شب نگهبان قلعهای بود که هیچکس فکر نمیکرد پابرجا بماند. و گواردیولا، مردی که در اوج بود، در برابر تاکتیکهایی زانو زد که آن زمان از سوی بسیاری “ضدفوتبال” خوانده شد؛ اما در واقع، شاهکاری از انضباط و اراده بود.
حواشی و قصههای پنهان بارسلونا – اینتر میلان
محرومیت تیاگو موتا از فینال، تماشای بازی در کنار مورینیو روی پلههای نیوکمپ، بوسکتسی که از لابهلای انگشتان خود نگاه میکرد تا ببیند داور کارت را درآورده یا نه، نگاههای مات مسی، و بغض هواداران بارسلونا؛ شادی های کنایه آمیز مورینیو در نیوکمپ در مقابل چشمان هواداران بارسا، اینها فقط تکههایی از تابلوی پررمزوراز آن شب بودند.
و البته، فینال در مادرید، جایی که مورینیو با شکست بایرنمونیخ تاج را بر سر گذاشت، اما آنچه در نیوکمپ رخ داد، فراتر از یک صعود بود؛ افسانهای بود که هنوز در زمزمههای فوتبالدوستان تکرار میشود.