پرتاب لیوان در لیگ بلژیک - افسانه میالبی در سوئد

از پرتاب لیوان در لیگ بلژیک تا افسانه میالبی

اپیزود اول:

وقتی یه لیوان، بازی رو کنسل می‌کنه

یه شب معمولی در لیگ بلژیک، بازی استاندارد لیژ و آنتورپ داشت تقریبا طبیعی پیش می‌رفت تا وقتی که یکی از هوادارای تیم میزبان تصمیم گرفت از سکوها، «پرتاب دقیق لیوان به هدف متحرک» رو امتحان کنه!
بازی داشت به اوج حساسیتش می‌رسید که یکی از هوادارای محترم گفت: «داداش این داور زیادی فعاله و سوت میزنه، بذار یه یادگاری از سکوها ببره!» و نتیجه؟ یه لیوان پر، مستقیم خورد به پشت داور، ولی جدی عجب نشونه‌گیری هم داشت این رفیقمون.
داور که گویا تو همون لحظه خاطرات دوران سربازی و تمرین پرتاب نارنجک براش زنده شده بود، سوت پایان رو زد و رفت! نه به رختکن، نه به سمت داور چهارم، مستقیم رفت سمت در خروجی و زیر لب انگار یه چیزایی می‌گفت که تصمیم گرفتیم لب خونی نکنیم شاید بدآموزی داشته باشه.

شایعه‌ها با سرعت بیشتر از اینترنت ایران پخش شد: نتیجه سه هیچ به نفع آنتورپ میشه!

پرتاب لیوان

پرتاب لیوان

اما رسانه‌های معتبر بلژیکی مثل Het Nieuwsblad اومدن وسط و گفتن: «نه خیر، باخت انضباطی در کار نیست، از این خبرا نیست و قراره ادامه‌ بازی پشت درای بسته برگزار شه.» یعنی بازیکنا میان وسط زمین، سکوها خالی، صدا فقط صدای سوت داوره.
باشگاه استاندارد لیژ هم گفت: «ما خودمون اون هوادار رو پیدا می‌کنیم!» و باشگاه و هوادارا قول دادن «دیگه تکرار نمی‌شه». ولی خب، تجربه نشون داده که تو فوتبال، قول بعضی هوادارا مثل قول‌های «از شنبه رژیم می‌گیرم» هست!
در نهایت، فکر کنم درس اخلاقیش این بود که مسئولین فوتبال بلژیک فهمیدن که اگه هیجان فوتبال و هوادارا خیلی بره بالا!

 

حتی یه لیوان ساده هم می‌تونه حذف داور رو رقم بزنه!

 

اپیزود دوم:

دهکده‌ای که رویا رو به حقیقت تبدیل کرد

حالا بیاین یه‌کم از فضای تیره و تار پرتاب لیوان دور شیم بریم سراغ یه خبر باحال از اسکاندیناوی، جایی که یه تیم از یه دهکده‌ کوچیک تو سوئد با فقط ۱۵۰۰ نفر جمعیت، کاری کرده که هنوز همه دنیا توی شوکن.
ماجرا از این قراره که تیم میالبی، با ترکیب عجیبی از عشق، کله‌شقی و کمبود بودجه، تونست قهرمان لیگ برتر سوئد بشه! اونم در حالی‌که سال ۲۰۱۶ تا یه ‌قدمی سقوط به لیگ منطقه‌ای رفته بودن. همه فکر می‌کردن تموم شدن، ولی از اون دسته قصه‌ها شد که مادربزرگا هم با چای داغ تعریفش می‌کنن: «پسرم، اونا نیفتادن پایین، موندن و جنگیدن و بعد پنج سال قهرمان لیگ برتر سوئد شدن!»
کل داستان از وقتی شروع شد که یه تاجر خوش‌ذوق به اسم «مگنوس امئوس» برگشت روستا و گفت: «خب حالا که بعد مدتها برگشتم، بذار این باشگاه رو قهرمان کنم!»

افسانه میالبی

افسانه میالبی

آدمی که فلسفه‌ش این بود: «باید تو چیزایی که رایگانه، بهترین باشیم.»
یعنی چی؟ یعنی اگه پول نداریم، حداقل روحیه‌مون از رئال مادرید بهتر باشه!
تیم رو بازسازی کرد، از مربیای پایه گرفته تا ماساژور تیم! بعدش یه فرمانده‌ سابق ارتش به اسم اندرس تورستنسون اومد سرمربی شد، و یکی از عجیب‌ترین ترکیب‌های ممکن شکل گرفت: «مدیر تاجر، مربی نظامی، و یه دکتر شبکه‌های اجتماعی!»
بله درست خوندین کارل آکسوم، یه میکروبلاگر که تحلیل فوتبالی تو شبکه های اجتماعی می‌نوشت، وارد کادر فنی شد! دکترای ادراک بصری داشت و می‌گفت: «چشم بازیکن باید یاد بگیره کجا رو ببینه.»
خلاصه فوتبالِ علمی-عشقی-دهکده‌ای به ثمر نشست!

 

در عرض پنج سال، میالبی از دسته سوم رسید به قهرمانی لیگ برتر، اونم با بودجه‌ای که حتی نصف مالمو هم نیست. ارزش کل تیمشون ۱۶.۸ میلیون یوروئه یعنی تقریباً اندازه دستمزد نیم‌فصل یه مدافع ذخیره تو تیم‌های مطرح اروپا!
مربی‌شون وسط فصل فهمید سرطان خون داره، ولی خودش گفت: «صد تا بیماری بدتر هست، این یکی مهم نیست.»
تیم هم دقیقاً با همین انرژی ادامه داد، قهرمان شد و حالا فکرشو بکیند همین تیم شانس این رو داره به لیگ قهرمانان بعدی راه پیدا کنه اگه از مقدماتی لیگ قهرمانان بیاد بالا.
بازیکنا توی یه خوابگاه کوچیک زندگی می‌کنن، شب‌ها باربیکیو به راهه و صبحا می‌رن تمرین. یکی از بازیکنا گفته بود: «باورمون نمی‌شه، انگار توی یه افسانه زندگی می‌کنیم.»

خب راست می‌گه چون توی دنیایی که پول و سرمایه خیلی چیزا رو تعیین می‌کنه، یه تیم کوچیک با دل بزرگ ثابت کرد هنوز هم فوتبال می تونه افسانه‌ها رو به حقیقت تبدیل کنه.

تا اپیزود بعدی لبخند یادتون نره…

امتیاز شما به این مطلب از ۱ تا ۵

دیدگاه خود را بنویسید